آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان پرنده عشق عشق به وطن …: روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید
چرا مرا دوست داری …؟
…: پسر گفت
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
…: دختر گفت
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانیبگویی عاشقم هستی .!.!.؟
… : پسر گفت
… واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم
…: دختر گفت
نه اثبات.!.!.؟ را می خواهم … من فقط دلیل عشقت
… شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد
… اما تو نمی توانی این کار را بکنی
…: پسر گفت
… خوب
… من تو رو دوست دارم
… چون
… زیبا هستی
… چون
… صدای تو گیراست
… چون
… جذاب و دوست داشتنی هستی
… چون
… باملاحظه و بافکر هستی
… چون
… به من توجه و محبت می کنی
… تو را به خاطر لبخندت
… دوست دارم
… به خاطر تمامی حرکاتت
… دوست دارم
… دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد
… چند روز بعد
… دختر تصادف کرد و به کما رفت
… پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت
…: نامه بدین شرح بود
… عزیز دلم
… تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم
… اکنون دیگر حرف نمی زنی
… پس نمی توانم دوستت داشته باشم
… دوستت دارم
… چون به من توجه و محبت می کنی
… چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی
… نمی توانم دوستت داشته باشم
… تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
… پس دوستت ندارم
… اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد
… در زمان هایی مثل الان
… هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
… نه هرگز و
من هنوز دوستت دارم … نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() |